محرم ونی نی من
محرم و پیشانی خونین
آن شب که داستان تورا گوش من شنید
غم خیمه زد به جانم واشکم زدیده ریخت
سلام میوه قلبم!
محرم می آید با گریه های علی اصغر و با ناله های رقیه....امسال هم مثل پارسال
درقم هستیم درخانه صاحب عزا حضرت معصومه سلام الله علیها ودراین شهرمقدس
درعزاداریها شرکت میکنیم.
دیشب نزدیک غروب بودداشتی بازی می کردی اخیرا خیلی شیطونتر شدی و
تندتر راه میری و نزدیک مکانی هم که میشی سرعتتو بیشترمیکنی دیشبم
موقع بازی با ،بابایی نزدیک دیوار بودی که محکم سرت به قسمت خارجی دیوار
خورد وتیزی گوشه دیوار پیشانی کوچولوتو زخمی کردالبته من اون صحنه
وحشتناکو ندیدم فقط دیدم بابات محکم دستشو گذاشته پیشانیت و منو صدامیکنه
وتو هم خیلی جیغ میزدی
برای اینکه نترسی سعی میکردم خونسردباشم اما توحسابی ترسیده بودی
و من که تحمل دیدن حتی کوچکترین زخمتو نداشتم اماحالادست بابایی وپیشانی تو
پرازخون شده بود واین اولین زخمی شدن تو بود قبلا سرت ضربه دیده بود یابجایی
خورده بودی اماخونی نشده بودی همه ترسم این بود که احتیاج به بخیه نباشه به
پیشانیت چسب زخم زدیم وخوابیدی امروز خیلی بیقرار بودی فکرکنم دردداشتی
اماخداراشکر دیگه خون نمیاد انشاله که زخمت زودتر خوب شه.
چیزی که برامون عجیب بود خونی شدن پیشانیت درشب اول ماه محرم بود که
پیشانی زخمی تو مارو یاد پیشانی پاک وخونین اربابمون حسین علیه السلام می اندازه
آن زمان که دردشت کربلا درمیدان جنگ از آن همه زخمهای بسیار، ضعف بر امام غالب
شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی او زد.
پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت....
کربلا پراز قصه است وراز
مانده داغ آن مردسرفراز
کربلاپرازاشک زینب است
خاک سرخ آن گرم و درتب است
کربلاپرازعطرلاله است
لحظه لحظه اش دردو ناله است
دشت نینوا لاله زارما است
کربلای ما افتخارما است .
فدای پیشانی خونی تو و اربابت حسین علیه السلام.