دخترگلمدخترگلم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

برای دخترگلم🌻

ثبت خاطرات زیبای باتوبودن

غربت مادر

1390/11/2 8:12
نویسنده : بابا و مامان
757 بازدید
اشتراک گذاری

       سلام پاره وجودم!

چندروزبود که دوباره مریض بودی گلوت چرک کرده بود سه تاآمپول زدن تاخوب شدی وقتی

وارددرمانگاه میشدیم ازهمون درورودی یادآمپول می افتادی و گریه هات شروع میشدآه که چه مظلومانه گریه

میکردی بمیرم برات ماچنگرانالانم ماشااله خوبی امابعضی وقتادماغ کوچولوت خیلی میگیره و اذیتت میکنه.

نفس  مامان ! این روزا جزئ مصایب بزرگ مسلمانانه .سه روزبزرگ و پرازغم .شهادت سه معصوم بزرگ .

ازامروز دیگه غربت مادرمون زهرا سلام لله علیها شروع میشه .

تنهاییهای زهرا وحضرت علی علیهما السلام آغازمیشه.

درواقع غربت اهل بیت وغربت شیعه باغربت مادر و بعدازرحلت پیامبرصلی الله علیه وآله رقم میخوره و

شهادت اهل بیت با اولین شهید اهل بیت علیهم السلام یعنی حضرت محسن رقم میخوره .

ازامروز دیگه مادر دربستر بیماری می افته وغمناله های حضرت مهدی علیه السلام به اوج میرسه.

از امروز باید درتوسلهامون به عیادت مادر داغدیده مون بریم...

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در

از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب

بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

اما ای وای ازآنروزی که بدون اجازه به خانه وحی حمله بردند ...

بی حرم شد که بدانند همه مادری است                              ورنه در زاویه عرش مقام حسن است

 

 

 

.

کعبه ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا/ شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست/ هر که در اینجا کند گریه برای رضا

از در باب الجواد می شنوم دم به دم/ یا ابتای پسر، وا ولدای رضا . . .

.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامانی شیما وحدیث
3 بهمن 90 14:51
چرا تو اي شكسته دل خدا خدا نمي كني ؟ خداي ? چاره ساز ? را چرا صدا نمي كني ؟ به هر لب دعاي تو فرشته بوسه مي زند براي درد بي امان چرا دعا نمي كني ؟ ز پرنيان بسترت شبي جدا نبوده اي پرند خواب را زخود چرا جدا نمي كني به قطره قطره اشك تو خدا نظاره مي كند به وقت گريه ها چرا خدا خدا نمي كني ؟ سحر ز باغ ناله ها گل مراد مي دهد به نيمه شب چرا لبي به ناله وا نمي كني ؟ دل تو مانده در قفس جدا ز آشيان خود پرنده اسير را چرا رها نمي كني ؟ ز اشك نقره فام خود به كيمياي نيمه شب مس سياه قلب را چرا طلا نمي كني ؟ به بند كبر و ناز خود از آن اسير مانده اي كه روي عجز و بندگي به كبريا نمي كني ....................................... عکسای فاطمه جان رو تو پست قبلی دیدم .خیلی قشنگ بود به خصوص وقتی نخودی خانم باحجاب شده بود . آپم عزیزم وقت کردی بیا