دخترگلمدخترگلم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

برای دخترگلم🌻

ثبت خاطرات زیبای باتوبودن

دهه کرامت وآنچه گذشت

1390/7/7 12:19
نویسنده : بابا و مامان
843 بازدید
اشتراک گذاری

 

آمدی تا عشق را احیا کنی

آمدی تا صبر را معنا کنی

بانو !می آیی  تا  به خاکیان روح باشی.

می آیی  تا همدم پدر غریبت باشی.

می آیی تا خواهری باوفا باشی..

خوش آمدی بانو ! پیشترازاین برادرت رضا چشم به راهت بود چون

نویدآمدنت را پدربزرگت حتی قبل ازبدنیا آمدن پدرت داده بود...

چشمان پاکتان روشن حضرت زهرا ونجمه خاتون علیهما السلام.

 

دهه مبارک کرامت بامیلاد بانوی نور و روزدختر آغارشد.دخترگلم این ایام پربرکت

راوهمچنین روز دختررابهت تبریک میگم.ازاینکه منم دختردارهستم وعزیزترین

وزیباترین موجودمثل تورادارم

خداراشکرمیکنمقلب

عسلم !سه ماه تابستون رو مهمون مامانم که بهش میگی(آناجون) و آجان بودیم

هرروزم مهمون یه خاله ت میشدیم آخه ماشالاه

٤تاخاله داری چقدرم خوشحال میشدن وتو رو حسابی میخوردن .

بابا هم بعداز٢٠روز دوری

وامتحان دادن به ما پیوست.

تواین ٣ماهه حسابی با بچه ها:دخترخاله ها و پسرخاله ها بازی کردی.

 

 

 

البته بیشترازاونا آجان عاشقت شده بودو باهات خیلی بازی میکرد.

بااینکه تو دهمین نوه ش هستی همش میگفت

این دخترکوچولوم وقتی بره من چیکار میکنم! هرروزصبح زود ساعت٧که پامیشدی

آجان یواشکی بدونه اینکه من بیدارشم تورو برمیداشت بغلشو میبرد بازیت میدادبغل.

مهمونی مکه آناجون وآجان هم شرکت کردیم وخیلی خوش گذشت.آخه قراره این ماه

برن حج تمتع. آناجونتم بااینکه آرتروز داره اماازدل وجان به تو و بقیه نوه هاش

میرسید!غذا پختن وغذادادن بهت وحموم واکثرا خوابیدنت وحتی شستن لباسات دراین مدت

باآناجون بود و با چه شوقی اونا رو انجام میدادو به من مجال این کارا رو نمیداد!

تا٤٠روزگیت هم اکثرا نگهداریت باآناجون بود.

قبل برگشتن به خونه مون هم خاله هات پیشاپیش برات جشن تولدگرفتن و

بچه هاحسابی برات کف زدن وشادی کردنتشویق

 

خداراشکر ماهم تاشب میلاد به شهرمقدس قم رسیدیم وعوض همه عزیزان بانو را زیارت کردیم.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان وبابامامان وبابا
26 آذر 97 8:03
چه آجان وآناجون فداکاری داره!!!!منتظرچه خاله های مهربونی....خداحفظشون کنه